جدول جو
جدول جو

معنی طره مصر - جستجوی لغت در جدول جو

طره مصر
(طَ رَ بَخْ خا)
قریه ای است به مصر (جیزه) که در آنجا سمنت تهیه میشود. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ بَ)
دههاست به مصر، پنج از آن در شرقیه و یکی به منوفیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قریه ای است به صعید. (منتهی الارب) (تاج العروس). یاقوت آرد: زاره شهری است به صعید نزدیک به قفط. (از معجم البلدان). و در قاموس الاعلام ترکی آمده است: ناحیه ای بدین نام در صعید مصر است.
لغت نامه دهخدا
(طَ می یَ)
زمین غربی نیل برابر فسطاط. از متنزهات مردم مصر است در ایام نیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
چهارده موضع است بمصر. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). دهی است در صعید مصر، غربی نیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام قسمت قدیم پایتخت مصر که پس از احداث قاهرۀ معزیه در 358 هجری قمری توسط جوهر سردار المعزلدین اﷲ در شمال یا شمال شرقی آن، به شهر جدید یعنی قاهره پیوسته شد و اینک به مجموعۀ شهر قدیم و جدید قاهره گفته می شود. خرابه های ممفیس، پایتخت قدیم مصر در دوران فراعنه، در دو فرسنگی جنوب قاهره است. (از سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 285 حواشی و تعلیقات) : از آنجا (اسکندریه) میوۀ بسیار به مصر آورند به کشتی. (سفرنامه ص 70). و از مصر تا قیروان صدوپنجاه فرسنگ باشد. (سفرنامه ص 71). چون از جانب شام به مصر روند اول به شهر قاهره رسند چه مصر جنوبی است. (سفرنامه ص 74). میوه و خواربار شهر (تنیس) از رستاق مصر برند. (سفرنامه ص 66). صفت شهر مصر و ولایتش، آب نیل از میان جنوب و مغرب می آیدو به مصر می گذرد و به دریای روم می رود... این آب ازولایت نوبه می گذرد و به مصر می آید. (سفرنامه ص 68).
هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آنک
تسلیم مصر و قاهره بر قهرمان اوست.
خاقانی.
با وجود چنین دو حجت شرع
ری و خوی کوفه دان و مصر شمار.
خاقانی.
مصر و بغداد است شروان تا در او
هم زبیده هم زلیخا دیده ام.
خاقانی.
روزی از این مصر زلیخاپناه
یوسفیی کرد برون شد ز چاه.
نظامی.
- مصرالقدیمه، محلۀ قدیم واقع میان جامع عمرو ساحل راست نیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ مِ)
مرادف ماه کنعان است. (آنندراج) :
ز صد هزارپسر همچو ماه مصر یکی
چنان شود که چراغ پدر کند روشن.
صائب (از آنندراج).
رجوع به ماه کنعان شود
لغت نامه دهخدا
کلمره، نوعی مار
فرهنگ گویش مازندرانی
اسبی که کره دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند بره دار
فرهنگ گویش مازندرانی